نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

 


از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السّلام علاوه بر منصب تبلیغ احکام، منصب حکومتی و ولایتی نیز داشته اند و روایات بر اساس مناصب آنها صادر شده است، درآمیختگی و عدم تفکیک این دو گروه از احادیث از موانع فهم صحیح حدیث خواهد بود.
در مکتب شیعه، به استناد قرآن، برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و به تبع او برای جانشینان آن حضرت، سه منصب و شأن وجود دارد:
1. مرجعیت دینی؛ بدین معنا که تبلیغ، بیان، تفسیر و توضیح احکام دین بر عهده ی اوست و مسلمانان موظفند برای دریافت حقایق و معارف دینی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه نمایند و سخن او را بپذیرند. در قرآن آمده است: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ (1) آنچه را رسول خدا برای شما آورده است، بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده، خودداری نمایید.
2. رهبری جامعه؛ یعنی سرپرستی سیاسی و اجتماعی مسلمانان، تشکیل حکومت اسلامی و اداره ی امور مردم زیر نظر ایشان جریان می یابد. قرآن کریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛ (2) ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر خدا و اولوالأمر [اوصیای پیامبر] اطاعت کنید.
3. قضاوت میان مسلمانان در مسائل اختلافی و مشاجرات؛ آن حضرت به حکم قرآن قاضی مردم است: «فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛ (3) به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند، و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملاً تسلیم باشند».
شهید اول برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سه منصب معتقد است. وی در ضمن قاعده ی 62 از کتاب القواعد و الفوائد می نویسد: دخالت و تصرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (در امور) گاهی چونان تبلیغ و بیان کننده ی حکم خدا است که آن فتواست، و گاهی امامت و رهبری است مانند جهاد و تصرف در بیت المال، و گاهی قضاوت و داوری مثل فیصله دادن بین دو طرف دعوا به وسیله ی شاهد، سوگند یا اقرار. هر تصرفی که درباره ی عبادت باشد، از باب تبلیغ است و گاهی در برخی موارد بین قضاوت و تبلیغ، شک حاصل می شود (و معلوم نیست که فلان امر مربوط به کدام یک از دو منصب است).(4)
می توان گفت حکم حکومتی و ولایی معصومان علیهم السّلام بر دو قسم است: الف: حکم سلطانی؛ ب: حکم قضایی.
در اسلام امام معصوم علیهم السّلام و رهبر جامعه ی اسلامی می تواند به صورت مطلق، در امور امت و مسلمانان دخل و تصرف کند و احکام لازم برای اداره ی جامعه به اجرا بگذارد. این احکام حکومتی بسته به شرایط جامعه اند و از این رو، قابل تغییر و دگرگونی اند. علامه طباطبایی در این باره می نویسد: «احکام حکومتی تصمیماتی است که ولیّ امر در سایه ی قوانین شریعت و رعایت موافقت آنها، به حسب مصلحت زمان اتخاذ می کند و طبق آنها مقرراتی وضع نموده و به اجرا درمی آورد. مقررات مذکور لازم الاجرا بوده و مانند شریعت دارای اعتبار هستند، با این تفاوت که قوانین آسمانی، ثابت و غیر قابل تغییر، و مقررات وضعی، قابل تغییرند و در ثبات و بقا تابع مصلحتی هستند که آنها را به وجود آورده است و چون پیوسته زندگی جامعه ی انسانی در تحوّل و رو به تکامل است، طبعاً این مقررات تدریجاً تغییر و تبدّل پیدا کرده، جای خود را به بهتر از خود خواهند داد».(5)

گفتار آیت الله بروجردی رحمه الله در این باره، چنین است: اوامر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السّلام دوگونه است: بخشی از جایگاه اِعمال مولویت و سلطه بر مردمْ صادر می شود، چنان که در سرپرستان عرفی نسبت به خدمتکارانشان صادر می گردد. بدون تردید، این بخش از دستورها مولوی است و لازم است که اطاعت شوند؛ چون طبق آیه ی ششم سوره احزاب، پیامبر اکرم بر مردم از خودشان اَولی است. بخش دیگر، از جایگاه بیان احکام و توضیح حکم واقعی خداوند، صادر می شود که همانند (و بلکه عینِ) دستور مُفتی در مقام افتا و دستورِ پزشک معالج نسبت به بیمار است. بی گمان این بخش از دستورها ارشادی و بیان کننده ی حکم واقعی خداوند است و نه دستورهای مولوی. بنابراین، در صورت مخالفت آنان نمی توانند بازخواست کنند، چنان که پزشک نمی تواند بازخواست کند. (6)

بیشتر روایات معصومان علیهم السّلام تبلیغی و بیان کننده حکم دائمی خداست، لکن بخشی از امر و نهی ها از منصب و مقام ولایت امری، با توجه به شرایط و موقعیّت های مختلف، به عنوان حاکم و ولی امر جامعه، از آنان صادر شده است. درآمیختگی روایات حکومتی و قضایی با روایات تبلیغی یکی از آسیب های فهم حدیث به شمار می آید. از این رو، تفکیک این دو قسم، در فهم درست نصوص و حل تعارض، تأثیر فراوان دارد.
امام خمینی رحمه الله در توضیح احکام حکومتی سلطانی می گوید:
«رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در باب نماز هیچ امری ندارد و اگر مردم را به نماز وا می دارد، تابع اجرای احکام خداست. ما هم که نماز می خوانیم، اطاعت امر خدا را می کنیم و اطاعت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم غیر از اطاعت الهی می باشد. اوامر رسول اکرم صلی الله علیه و‌آله و سلم آن است که از خود آن حضرت صادر می شود و امر حکومتی می باشد؛ مثلاً از سپاه اسامه پیروی کنید؛ سر حدّات را چگونه نگه دارید؛ مالیاتها را از کجا جمع کنید؛ با مردم چگونه معاشرت کنید».(7)
شهید صدر در اقتصادنا می نویسد:
تشریعاتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جای خالی آنها را در مقام «ولیّ امر» پر کرد، احکامی دائمی نیستند؛ زیرا این گونه احکام، از رسول خدا از جایگاه حاکم و ولیّ مسلمانان، صادر شده است، نه کسی که مبلّغ حکم الهی است».(8)
در جای دیگر می گوید: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مردم مدینه را از جلوگیری از مصرف اضافی آب نسبت به دیگران منع کرد، ممکن است این حکم را ثابتِ دائمی دینی به حساب آورده و می شود آن را دستوری در شرایط خاص دانست، و این دو برداشت ریشه در این دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در این واقعه مبلّغ حکم خدا بدانیم یا رهبر جامعه.(9)
حضرت امام خمینی رحمه الله در بحث قاعده ی «لاضرر» می نویسد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان است، منصب های متعددی داشت که عبارت بود از: منصب تبلیغ احکام، منصب ریاست و رهبری جامعه و منصب قضاوت. ایشان بر اساس همین مطلب، حدیث لا ضرر را حکم سلطانی و حکومتی می داند (10) و می گوید: «‍[در حدیث «لاضرر»] احتمال چهارمی هست که به نظر من رسیده است و در سخن دیگر عالمان ندیده ام و آن این است که نهی در این حدیث، به معنای نهی الهی نیست تا حکمی الهی باشد مانند حرمت نوشیدن شراب و حرمت قمار، بلکه به معنای نهی حکومتی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان رئیس حکومت و دولت صادر شده است نه به عنوان بیان کننده ی احکام شریعت».(11)
وی در ادامه افزوده است: در روایات، هر کجا واژه ی «قضی»، «امر» و «حکم» آمده است، به همان معنای حکم حکومتی است نه حکم شرعی مگر به گونه ی مجازی.(12) سپس یادآور می شود که از این گونه روایات بسیار است و نمونه هایی را بدین شرح می آورد: (13)
«أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قَضَی فِی هَوائِرِ النَّخْلِ أَنْ تَکُونَ النَّخْلَةَ و النَّخْلَتانِ لِلرَّجُلِ فِی حائِطِ الآخَرِ فَیَخْتَلِفُونَ فِی حُقُوقِ ذلِکَ فَقَضَی فِیها أَنَّ لِکُلِّ نَخْلَةٍ مِنْ أُولئَکَ مِنَ الأرْضِ مَبْلَغَ جَریدةٍ مِنْ جَرائِدِها (حینَ یُعِدُّها)(14) حِینَ بُعْدِها؛ (15) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به باغهای خرمای فردی که یک یا دو درخت خرما در ملک دیگری دارد و اختلافی میان آنان پیدا شده است، چنین داوری کرد: برای هر درختی به اندازه ای که شاخه هایش در روز فروشْ گسترده است، زمینْ اختصاص می یابد».
«عَنْ أَبِی عَبْدِالله علیه السّلام قالَ قَضَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم فی رَجُلٍ باعَ نَخْلاً واسْتَثْنَی عَلَیْهِ نَخْلَةًَ فَقَضَی لَهُ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم بِالْمَدْخَلِ إِلَیْها وَ الْمَخْرَجِ مِنْها وَ مَدَی جَرائِدِها؛ (16) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به کسی که باغ خرمایی را فروخت و یک درخت را استثنا کرد، چنین داوری فرمود: راه رفت و آمد و مقداری که شاخه های آن گسترده است، از آنِ فروشنده است».
«قَضَی رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم فِی سَیْلِ وادِی مَهْزُورٍ-للزَّرْعِ إِلَی الشِّراکِ و النَّخْلِ إِلَی الکَعْبِ ثُمَّ یُرْسَلُ الماءُ إِلَی أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ؛ (17) رسول خدا نسبت به آبیاری زمینهای سُست؛ داوری کرد که برای زراعت ها آب را نگه دارند تا به بند کفش برسد و برای درخت های خرما تا آب به روی پا برسد. سپس آب را رها کنند».
«عَنْ جَعْفَرٍ علیه السّلام عَنْ أَبیهِ عَنْ آبائِهِ علیه السّلام قالَ: إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: اقْتُلُوا المُشْرِکینَ واسْتَحْیُوا شُیُوخَهُمْ وَصِبْیانَهُم؛ (18) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مشرکان را بکشید و پیران و کودکان آنها را زنده بگذارید».
«عَنْ أَبِی عَبْدِالله علیه السّلام قالَ کانَ رَسُولُ الله علیه السّلام إِذا أَرادَ أنْ یَبْعَثَ سرِیَّةً دَعاهُمْ فَأجْلَسَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ سِیرُوا بِسْمِ الله وَ بِالله وَ فِی سَبیلِ الله وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ الله لا تَغُلُّوا وَلا تُمَثِّلُوا و لا تَغْدِرُوا وَ لا تَقْتُلُوا شَیْخاً فانِیاً و لا صَبِیّاً وَ لا امْرأَةً وَ لا تَقْطَعُوا شَجَراً إلّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَیْها؛ (19) هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گروهی را برای نبرد می فرستاد، آنان را نزد خود می نشاند و می فرمود: با نام خدا و استعانت از او و برای او و بر سنّت پیامبرش حرکت کنید. مردمان را زنجیر نکنید؛ کسی را مُثله نکنید؛ در نبرد، مکر و فریب به کار نبندید؛ پیران، کودکان و زنان را مکشید و درختان را قطع نکنید، مگر ناچار شوید».
«أَنَّ أَمیِرَالمُؤمِنینَ علیه السّلام کانَ یَأْمُرُ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ لَقیِنا فِیهِ عَدُوَّنا فَیَقُولُ لا تُقاتِلُوا القَوْمَ حتَّی یَبْدَءُوکُمْ فإِنَّکُمْ بِحَمْدِ الله عَلَی حُجَّهٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیّاهُمْ حَتَّی یَبْدَءوُکُمْ حُجَّةَ لَکُمْ أُخْرَی فَإِذا هَزَمْتُمُوهُمْ فَلا تَقتُلُوا مُدْبِراً وَلا تُجْهِزُوا عَلَی جَرِیحٍ وَ لا تَکْشِفُوا عَوْرَةً وَ لا تُمَثِّلُوا بِقَتِیل؛ (20) امیرمؤمنان به هنگام نبرد می فرمود: شما نبرد را آغاز نکنید، مگر آنکه آنان شروع کنند. شما-بحمدالله-برای جنگ، حجّت و برهان دارید و شروع آنان به نبرد، برهانی دیگر برای شما خواهد بود. هنگامی که آنان را شکست دادید، آنهایی را که به جنگ پشت کرده اند، مکشید. مجروحان را مکشید. کشته ها را برهنه مسازید و آنها را مُثله مکنید».
روشن است در تفسیر و توضیح روایات باید به این قاعده توجه داشت و بین این دو دسته روایات که گاهی منجر به تعارض ظاهری می شود، فرق گذارد. (21) شیخ الطائفه رحمه الله با درک صحیح این مطلب و تفکیک میان روایات تبلیغی و حکومتی، به حل تعارضات اخبار پرداخته است. وی می نویسد: در این باره، معصوم در مقام بیان حکم الهی نیست بلکه بیانگر آشتی و میانجیگری بین افراد است (22) یا مصلحت چنین اقتضاء نموده است(23)، (24) و یا این جریان به رأی و نظر امام وابسته است. (25) گاه این گونه عملکرد معصوم، بیانگر وظیفه و حکم شرعی نیست بلکه از باب تبرّع و تطوّع بوده است (26) و یا از باب اختیارات امام (27) و یا امام و حاکم در این موضوع مخیّرند.(28)
برای نمونه درباره ی چگونگی اجرای حدّ بر شخص مریض، دو دسته روایت گزارش شده است: در برخی، تأخیر آن تا حصول سلامتی فرد و در برخی، تسریع در اجرای حدّ به شیوه ی آسانتر وارد شده است. شیخ طوسی رحمه الله در رفع این تعارض ظاهری می گوید: میان این اخبار، تنافی نیست؛ چه اینکه اجرای حدّ به دست امام علیه السّلام است و او خود می داند چگونه اقامه ی حد کند؛ اگر مصلحت در تسریع اجرای حد باشد، آن را به گونه ای که منجر به هلاکت فرد نشود، اجرا می کند، چنان که طبق دو خبر نخست، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین کردند، و اگر مصلحت در تأخیر باشد، تا فرد سلامتی خود را به دست آورد و حد بعداً به طور کامل بر او جاری گردد، امام علیه السّلام چنین خواهد کرد.(29)

نمونه های احکام حکومتی در سیره ی معصومان علیهم السّلام

احکام حکومتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السّلام که در روایات آمده است، بسیار است. در اینجا ابتدا نمونه هایی از احکام حکومتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سپس از امامان معصوم علیهم السّلام ارائه خواهد شد.
1. حکم به اعدام کعب بن الاشرف؛ وی فردی بود که مردم را علیه رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم می شوراند و بر کفاری که در جنگ بدر کشته بودند، می گریاند و شعرهای عاشقانه برای زنان مسلمان می سرود. بدین سبب، محمدبن مسلمه او را به امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کشت.(30)
2. حکم به مهدور الدم بودن چهار نفر در فتح مکه؛ طبرسی می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در فتح مکه، مسلمانان را به قتل چهار نفر به نامهای عبدالله بن سعد، حویرث بن نفیل، ابن خطل و مقبس دستور داد.(31)
3. حکم به کشتن دو کنیز آوازه خوان؛ طبرسی گوید: نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حکم فرمود به کشتن دو کنیز آوازه خوان که با غنای خویش، به پیامبر اسلام اهانت می کردند. ایشان فرمود: آنان را بکشید، اگر چه به پرده های خانه کعبه آویخته باشند.(32)
4. دستور کشتن مرد هذیلی؛ این مرد کسی بود که به پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم دشنام داد. محمدبن مسلم از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود: مردی از قبیله ی هذیل همواره به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهانت می کرد. خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید. فرمودند: چه کسی است که او را مجازات کند؟ دو نفر از انصار بلند شدند و او را در عربه گردن زدند».(33)
5. دستور تبعید حکم بن ابی العاص؛ این فرد کسی بود که راه رفتن پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم را تقلید می کرد و پیامبر او را تبعید نمود.(34)
6. دستور منع مجالست و صمیمیت با متخلفان از جهاد؛ سه نفر به نامهای کعب بن مالک، مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از همراهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خودداری کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از بازگشت، دستور دادند که کسی با آنها صحبت نکند. از این رو، حتی کودکان و زنانشان از گفتگو با آنان خودداری کردند و آیه 118 سوره توبه در شأن آنان نازل شد. (35)
7. حکم به قطع درختان خرمای بنی النضیر؛ طبرسی گوید: در جنگ با یهودیان بنی نضیر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قطع درختان خرمای آنان و سوزاندن آنها دستور داد. پس آیه ی «ما قطعتم من لینة...»(36) نازل شد...(37)
8. نهی از خوردن گوشت الاغ در جنگ خیبر.(38)
9. نهی از بازماندن از لشکر اسامه؛ اسامه جوانی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را فرمانده ی سپاه کرده بود و عده ای به بهانه ی جوان بودن او از شرکت در سپاه اسامه سرباز زدند. حضرت صلی الله علیه وآله و سلم از این کار آنها را نهی کرد و فرمود:‌ «وَ یَحْکُم نَفِّذُوا جَیْشَ أُسامَةَ»؛ وای بر شما سپاه اسامه را دریابید و وظیفه ی خود را انجام دهید».(39)
اینک به نمونه های احکام حکومتی امامان معصوم علیهم السّلام که در روایات آمده است، اشاره می شود.(40)
1. دستور به نرخ گذاری قیمت ها.(41)
2. دستور به برگرداندن اموال بخشیده شده ی عثمان به بیت المال.(42)
3. گردن زدن دو جاسوس معاویه به دستور امام حسن مجتبی علیه السّلام.(43)
4. پذیرش صلح شکوهمندِ امام حسن مجتبی علیه السّلام.(44)
5. مصادره هدیه ی فرماندار یمن برای یزید به دستور امام حسین علیه السّلام.(45)
6. قتل بزیع به دستور امام صادق علیه السّلام به دلیل ادعای پیامبری.(46)
7. پرداخت زکات به فقرا و مساکین غیر شیعه به دستور امام صادق علیه السّلام.(47)
8. مقرر شدن خمس بر طلا و نقره به دستور امام جواد علیه السّلام.(48)
9. جعل وجوب زکات بر اسب به فرمان امام علی علیه السّلام.(49)

پی نوشت ها :

1. حشر59: 7.
2. نساء4: 59.
3. نساء4: 65.
4. محمدبن مکی عاملی(شهید اول)، القواعد و الفوائد، تحقیق عبدالهادی حکیم، ج1، ص 214.
5. محمدحسین طباطبایی، بحث درباره ی مرجعیت و روحانیت، ص 83، به نقل از: حسین عزیزی و علی غفارزاده، اندیشه اسلامی (2)، ص 107.
6. حسین بروجردی، نهایة التقریر، ج1، ص 427.
7. روح الله خمینی، ولایت فقیه، ص 75.
8. محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 401؛ مهدی مهریزی، تاریخ صدور حدیث، سرمقاله مجله علوم حدیث، شماره 4، ص 4؛ همو، کتاب شناسی اصول فقه شیعه، ص 42.
9. محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 414.
10. روح الله خمینی، بدائع الدرر فی قاعده ی نفی الضرر، صص 86 و 113؛ جعفر سبحانی، قاعدتان فقهیتان، به کوشش حسن مکی، ص 51؛ روح الله خمینی، الرسائل، ج1، ص 41، تحقیقِ مجتبی تهرانی.
11. مهدی مهریزی، امام خمینی رحمه الله و فقه الحدیث، علوم حدیث، ش 14، ص 8. نیز می گویند: «فاعلم أن المحتمل جدا بل هو المتعین حسب القرائن الواصلة ان قوله صلی الله علیه و‌ آله و سلم: لا ضرر و لا ضرار، بمعنی النهی عن الضرر، لکن لا بمعنی النهی الإلهی کاکثر النواهی المذکورة فی الکتاب و السنة، بل بمعنی النهی السلطانی و الحکم المولوی و قد صدر عنه بما انه سائس الملة وقائدها و رئیس الملة و أمیرها». روح الله خمینی، تهذیب الأصول، تقریر جعفر سبحانی، ج3، ص 117؛ نیز ر.ک: محمدجعفر مروج جزائری، منتهی الدرایة، ج6، ص 603.
12. روح الله خمینی، بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، ص 109؛ همو، الرسائل، ج1، صص 50-56؛ حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج1، ص 463؛ جعفر سبحانی، قاعدتان فقهیتان، به کوشش حسن مکی، ص 52.
13. روح الله خمینی، بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، ص 109-113، به نقل از: مهدی مهریزی، امام خمینی رحمه الله و فقه الحدیث، علوم حدیث، ش 14، ص 8؛ روح الله خمینی، الرسائل، ج1، ص 53، الرابعة؛ روح الله خمینی، تهذیب الأصول، ص 116؛ نیز: همو، المکاسب المحرمه، تحقیق مجتبی تهرانی، ج1، ص 153.
14. محمدبن حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، ج25،‌ص 424، ب 10.
15. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 295، باب جامع فی حریم الحقوق؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج7، ص 144، ب 10.
16. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 295؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 91.
17. محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج25، ص 420، ب 8؛ به محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج7، ص 140، ب 10.
18. محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج51، ص 65، ب 18؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج6، ص 142، ب 63: کیفیة قتال المشرکین و من خالف الإسلام.
19. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 27، باب وصیة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أمیرالمؤمنین علیه السّلام فی السرایا؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج6، صص 60، 138؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج15، ص 58، ب 15.
20. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 38، باب ما کان یوصی أمیرالمومنین علیه السّلام به عند القتال؛ سید رضی، نهج البلاغه، ص 318، (14) وَ من وصیة له علیه السّلام لعسکره قبل لقاء العدو بصفین؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج15، ص 92، ب 33.
21. علی سیستانی، الرافد فی علم الأصول، ص 26.
22. محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج3، ص 42، ب 22 و ص 47، ب 24 و ص 92، ب 60.
23. همان، ج2، ص 54، ب 29؛ ج3، ص 256، ب 156.
24. همان، ج1، ص 340، ب 194؛ ج2، ص 54، ب 29؛ ج4، ص 196، ب 113.
25. همان، ج4، ص 215، ب 124؛ و ص 212، ب 112 و ص 215، ب 124 و ص 224، ب 127 و ص 225، ب 128 و ص 226، ب 129 و ص 242، ب 141 و ص 248، ب 145 و ص 260، ب 151 و ص 269، ب 156؛ ج3، ص 2، ب 1.
26. همان، ج2، ص 113، ب 58؛ ج3، ص 2، ب 1 و ص 92، ب 60 و ص 228، ب 140؛ و ج4، ص 179، ب 103.
27. همان، ج4، ص 40 ، ب 22 و ص 197، ب 114 و ص 216، ب 124 و ص 249، ب 146 و ص 271، ب 157 و ص 273، ب 158.
28. همان، ج3، ص 153، ب 251؛ ج4، ص 119، ب 209 و ص 221، ب 126 و ص 257، ب 150؛ برای نمونه های بیشتر و توضیح ر.ک: علی دلبری، مبانی رفع تعارض اخبار، ص 115.
29. محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج4، ص 212، ب 122: باب المریض المدنف یصیب ما یجب علیه فیه الحدّ کیف یقام علیه.
30. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص 387. «نزل جبرائیل فأخبر النبی صلی الله علیه و آله و سلم بما تعاقد علیه و أبوسفیان و أمره بقتل کعب بن الأشرف فقتله محمدبن مسلم الأنصاری».
31. همان، ج10، ص 848؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20، ص 382؛ «و أمرهم بقتل أربعة نفر عبدالله بن سعد بن أبی سرح و الحویرث بن نفیل و ابن خطل و مقَبس بن ضبابة».
32. همان. «وأمرهم بقتل قینتین کانتا تغنیان بهجاء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وَ قال: اقتلوهم وَ إن وجدتموهم متعلقین بأستار الکعبة».
33. «عَنْ أَبی جَعْفَرٍ علیه السّلام قالَ إنَّ رَجُلاً مِنْ هُذَیْلٍ کانَ یَسُبُّ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم فَبَلغَ ذلِکَ النَّبی صلی الله علیه و آله و سلم فَقال مَن لِهَذا فَقامَ رَجُلان مِنَ الأنصار فَقالا نَحنُ یا رُسُولَ الله فانطَلَقا حَتَّی أَتَیا عَربَةَ فَسأَلا عَنْهُ فَإِذا هُوَ یَتَلَقَّی غَنَمَهُ فَلَحِقاهُ بَینَ أَهلِهِ وَ غَنَمِهِ فَلَمْ یُسَلِّما عَلَیْهِ فَقالَ مَنْ أَنتُما وَ ما اسْمُکُما فَقالا لَهُ أَنْتَ فُلانُ بْنُ فُلانٍ فَقالَ نَعَمْ فَنَزَلا وَ ضَرَبا عُنُقَهُ قالَ مُحَمَّدُ بنُ مُسْلمٍ فَقُلْتُ لأَبِی جَعفٍر علیه السّلام أَرَأَیْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً الآنَ سَبَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم أَیَقْتُلُ قالَ إِن لَمْ تَخَفْ عَلَی نَفْسِکَ فاقتُلْهُ». محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 267، باب النوادر؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج10، ص 85، ب 6؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص 213، ب 25.
34. عباس قمی، سفینة البحار، ج1، ذیل «حکم».
35. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص 105، «فنهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن مکالمتهم وَأمر نساءهم باعتزالهم حتی ضاقت علیهِم الأرض بما رحبت».
36. حشر 59: 5:«مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفَاسِقِینَ‌؛ هر درخت با ارزش نخل را قطع کردید یا آن را به حال خود واگذاشتید، همه به فرمان خدا بود؛ و برای این بود که فاسقان را خوار و رسوا کند».
37. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص 387.
38. «ابْنِ مُسْلِمٍ وَزرارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السّلام أنَّهُما سَأَلاهُ عَنْ أَکْلِ لُحُومِ الحُمُرِ الأهلیَّةِ قالَ نَهَی رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم عَنْها وَ عَنْ أَکْلِها یَوْمَ خَیبرَ وَ إِنَّما نَهَی عَنْ أَکْلِها فِی ذلَِکَ الوَقْتِ لِأنَّهَا کانَتْ حَمُولَةَ النّاسِ وَ إِنَّما الحَرامُ ما حَرَّمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی القُرآنِ». محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص 246، باب جامع فی الدواب التی لا تؤکل لحمها.
39. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج28، ص 109؛ ص 22، ص 468، ب 1.
40. برای آگاهی از نمونه های دیگر از احکام حکومتی در روایات ر.ک: محمد رحمانی، نمونه هایی از احکام حکومتی، مجموعه آثار کنگره امام خمینی رحمه الله...، ج7، صص 263-312.
41. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی و شرح علینقی فیض الاسلام، ص 1018، نامه 53: «وَأَسْعارٍ لا تُجْحِفُ بالفَریقَیْنِ مِنَ البائعَ الْمُبْتاع...»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج33، ص 606.
42. همان، کلام 15، ص 66؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1-2، ص 270؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج97، ص 59، ب 9. «مِنْ کَلامٍ لَهُ علیه السّلام فیِما رَدَّهُ مِنْ قَطائع عُثْمانَ بْنِ عَفّانَ وَ اللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساء و مُلِکَ بِهِ الإِماء لَرَدَدْتُهُ».
43. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج44، ص 45.
44. همان، ج44، ص 2 و 61.
45. همان، ج44، ص 367.
46. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 258؛ محمدبن حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص 337، ب 7.
47. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 497؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص 210.
48.محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ص 502، ب 8.
49. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 530؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص 77. «عَنْ مُحَمَّدَ بْنِ مُسْلِمٍ وَزُرارَةَ عَنْهُما جَمیعاً علیه السّلام قالا وَضَعَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ علیه السّلام عَلَی الخَیْلِ العِتاقِ الرّاعیَةِ فِی کُلِّ فَرَسٍ فِی کُلِّ عامٍ دینارَیْنِ وَ جَعَلَ عَلَی البَراذِینِ دیِناراً».

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول